کد مطلب:275257 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:256

توجیه 01
عالم انسان كه آن را عالم صغیر می گویند، نمونه كل جهان و مجموع عالم است كه آن را عالم كبیر و اكبر می خوانند، چنانكه در شعر منسوب به حضرت امیرالمومنین - علیه السلام - آمده است:



اتزعم انك جرم صغیر

و فیك انطوی العالم الاكبر



بلكه همه عالمها از عالم اتمها تا عالم منظومه ها و كهكشانها همه و همه نمونه مجموع عالم هستند و چنانكه همه دارای یك نقطه مركزی هستند كه وجودشان به آن مرتبط است و:



[ صفحه 16]





دل هر ذره را كه بشكافی

آفتابیش در میان بینی



مجموع عالم و كل جهان نیز دارای چنین نقطه مركزی است. این نقطه مركزی در ظاهر هر چه باشد، در باطن وجود ولی عصر و قطب هر زمان است، چنانكه نقطه مركزی انسان در ظاهر مغز است اما در باطن روح انسان یا به تعبیر دیگر قلب او می باشد. انسان ظاهر بین گمان می كند كه ارتباطات منحصر در آن چیزهائی است كه با حواس ظاهر یا با تجربه دریافت می شود و از ارتباط عالم ظاهر با باطن، و عالم شهادت و حضور با عالم غیب و ماوراء ستور، و محسوس با معقول و آنچه از دسترس تجربه خارج است، غافل است و ارتباطات ظاهری و محسوس را فقط بر اساس تاثیر و تاثر ذاتی اشیاء می پندارد، خصوصا كه نظام اتم و كهكشانها را به یك نوع می بیند و تحت یك برنامه و جریان متحد الشكل مشاهده می كند، پس گمان می كند كه یك جزء بالذات مركز و ثابت است و جزء یا اجزاء دیگر بالذات یا به تاثیر دیگر سیار و متحرك است و از تاثیر عالم غیب در آن غافل است و نمی داند كه ذلك تقدیر العزیز العلیم



در دیده تنگ مورنور است ز او

در پای ضعیف پشه زور است ز او



ذاتش سزا است مر خداوندی را

هر وصف كه ناسزا است دور است از او



و نمی پرسد كه جهت جامعه و ارتباط بخش این اجزاء چیست؟ و چگونه این نظام ها بر آنها حاكم شده و این عناصر مختلف



[ صفحه 17]



به وجود آمده؟ و كجا و در چه مجلس و محفلی و با كدام عقل و شعوری این قرار با یك دیگر گذاردند كه با تركیبات و اجزاء متفاوت این عناصر را بیافرینند، و از تركیب آنها این همه صورت های گوناگون را به وجود آورند؟ و چه جهت جامعه ای این جهان را این چنین با هم مرتبط و متناسب ساخته كه از قواعد و قوانین و تناسبی كه در آن است، بشر توانسته است با كشف قسمتی از آنها، حتی در كیهان و جهان های برین، تصرف و رفت و آمد نماید، و از فاصله میلیون ها سال نوری كسب اطلاع كند؟ خدا دانا است كه در این همه عوالم چه خبرها و چه شگفتی ها و چه پدیده ها، و چه زیبائی ها و چه اسرار و روابطی برقرار كرده است، و چه محكم و استوار است این آیه كریمه كه می فرماید: قل لو كان البحر مدادا لكمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربی و لو جئنا بمثله مددا [1] .

یعنی بگو اگر دریا برای نوشتن كلمات و آثار قدرت و آیات پروردگار من و مخلوقات او مركب باشد، هر آینه دریا تمام شود پیش از اینكه كلمات پروردگار من تمام شود، اگر چه مانند آن مدد بیاوریم. چه غافل می باشند آنان كه چشمشان از ظاهر به باطن نفوذ نمی كند و جهان را و صاحب جهان را نشناخته از این جهان می گذرند و مصداق یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون [2] .

به امور ظاهری زندگی دنیا آگاهند ولی از عالم آخرت غافل می باشند.

می باشند.



[ صفحه 18]



آری همه جا نظام او و دست قدرت او است، از اتم تا كهكشان ها و بالاتر و آنچه هنوز بشر به كشفش موفق نشده، همه آیات و نشانی های اویند.



شنید ستم كه هر كوكب جهانی است

جداگانه زمین و آسمانی است



تو پنداری جهانی غیر از این نیست

زمین و آسمانی غیر از این نیست



چه نیكو و معرفت افزا است سخن سرور اولیا و اشرف اوصیا و رهبر عرفا امیرالمومنین علی، علیه السلام: سبحانك ما اعظم شانك، سبحانك ما اعظم ما نری من خلقك، و ما اصغر عظمه فی جنب قدرتك، و ما هو اهول ما نری من ملكوتك، و ما احقر ذلك فیما غاب عنا من سلطانك، و ما اسبغ نعمك فی الدنیا و ما اصغرها فی نعم الاخره [3] .

یعنی تسبیح تو را می گویم، چه عظیم است شان تو، تسبیح تو را می گویم، چه بزرگ است آنچه را می بینیم از آفرینش تو و چه كوچك است بزرگی آن در كنار قدرت تو، و چه هولناك است آنچه مشاهده می كنیم از ملكوت تو، و چه حقیر است این در جنب آنچه از ما پنهان است از سلطان تو، و.... و البته جهان به حكمت الهی و اراده ازلی، دارای قوانین و قواعدی است كه بهتر این است كه با اقتباس از قرآن كریم بگوئیم دارای سنتی است و هر پدیده و حادثی معلول علتی است كه علوم مادی و طبیعی چیزی غیر از اطلاع و آگاهی بر بخش مختصری از این قواعد و سنن و سلسله علل و معلولات نیست. اما چنان نیست كه



[ صفحه 19]



احتمال وجود عالم غیب، و تاثیر آن در حدوث و بقاء موجودات مادی، و ارتباط وجود ولی و قطب، در تاثیر و تاثری كه در اشیاء است، با قانون علیت قابل نفی و انكار باشد، و به طریق اولی نفی ارتباط وجود عالم با وجود ولی قابل اثبات نمی باشد، و هرگز چنین نفی و اثباتی امكان پذیر و معقول و منطقی نیست، زیرا قانون علیت می تواند نفی یا تاثیر بعض اشیاء را در وجود تمام اشیاء یا بعض اشیاء اثبات كند، و به عبارت دیگر اگر با حذف بعضی از عوامل مادی كه علیت و ارتباط آن به وجود یك پدیده یا بقاء آن محتمل است، آن پدیده را همچنان باقی و موجود یافتیم، عدم علیت آن عامل، و عدم ارتباط بقاء آن پدیده به وجود آن عامل احتمالی، استكشاف می شود، اما با حذف عاملی كه علیت آن نسبت به یك پدیده محتمل باشد، به فرض آن كه آن پدیده نیز حذف شود، ثابت نمی شود عاملی كه حذفش حذف پدیده را در پی داشت، علت مستقل آن پدیده است، زیرا معلوم نمی شود كه تاثیر آن عامل به نحو شرط بوده یا به نحو مقتضی و یا رافع یا مانع یا علت، پس احتمال اینكه چیز دیگر و امر غیبی و غیر قابل تجربه هم در وجود آن به نحو مقتضی یا شرط موثر باشد، نفی نمی شود، چنانكه با از كار انداختن مغز یا قلب، هر چند جسم انسان از كار می افتد و وجود عنصری و مادی او از تحرك و فعالیت باز می ایستد و تاثیر مغز و قلب در كار و اعمال اندام و اعضاء انسان ثابت می شود، اما نمی توان با این آزمایش نفی روح را ثابت نمود و رابطه اعضاء و بدن را در حال سلامت و صحت با روح و تاثیر روح را در آنها، انكار كرد و هرگز صحیح نیست كه بگوئیم حیات جزء مادی انسان كه اندام او باشد فقط مرتبط به مغز یا قلب است و به روح و عالم غیب ارتباط ندارد.



[ صفحه 20]



اشتباه نشود، نمی خواهیم با این بیان ارتباط ممكنات را با وجود امام یا اعضاء و اندام انسان را با روح او ثابت نمائیم، بلكه می خواهیم بگوئیم كه این ارتباط از مسائلی كه با قانون علیت و آزمایش های مادی و تجربی و به اصطلاح بعضی علمی، قابل نفی باشد، نیست. هر چند در مقام پذیرش و ایمان و ایمان به آن باید به دلائلی كه برای اثبات این گونه موضوعات اقامه می شود، استناد كرد. و بالاخره می گوئیم ارتباط وجود سائر ممكنات با وجود ولی و قطب جهان، به حكم خبر صادق مصدق، یعنی پیغمبر اكرم - صلی الله علیه و آله - و ائمه طاهرین - علیهم السلام - ثابت است، اگر چه این ارتباط غیر ارادی باشد، مثل ارتباط منظومه شمسی با شمس و اجزاء اتم با هسته مركزی و هزاران هزار روابط تكوینی كه در عالم جماد و نبات و حیوان و انسان و بین اعضاء و اجزاء آنها برقرار است، و نفی تاثیر وجود قطب در وجود پدیده های این عالم - باذن الله تعالی - با قانون علیت و تجربه و آزمایش امكان پذیر نیست و امكان احتمال تاثیر آن به هیچ وجه قابل رد نمی باشد. و بنابر این ایمان به آن علاوه بر ادله عقلی با توجه به احادیث و روایات نیز كاملا عقلائی و منطقی است و موجب شرك و غلو و این گونه امور نخواهد بود چنانكه احتمال تاثیر یا یقین به تاثیر هر شی ء در شی ء دیگر - بتقدیر الله تعالی - شرك نمی باشد. و حاصل این توجیه این است كه چنانكه در ارتباطات و تاثیر و تاثرها، وجود هسته مركزی و ما به الارتباط و ما به البقاء و ما به النظام مادی دیده می شود، و مثلا حیات اعضاء و اندام و بخش مادی وجود انسان به وجود مغز و قلب بستگی دارد و حتی بسیاری از تصرفات، و بلكه بیشتر یا همه تصرفات غیب وجود افراد عادی



[ صفحه 21]



(روح) در این عالم، به این اعضاء بستگی دارد، امكان دارد كه وجود قطب و امام نیز ما به الارتباط تكوینی مجموع این عالم باشد. و همان گونه كه آن ارتباطات و ارتباط ملائكه با این عالم توجیه می شود، این ارتباط كه دلائل عقلی و نقلی بر آن اقامه شده نیز توجیه و تفسیر می شود. [4] .





[ صفحه 23]




[1] سوره كهف، آيه 109.

[2] سوره روم، آيه 7.

[3] نهج البلاغه، 107.

[4] مناسب اين توجيه است، اين اشعار از مرحوم حاج ميرزا حبيب الله خراساني:



اي چرخ كهن به طلعتت نو

از روي تو مه گرفته پرتو



بندي ز كمند تو مجره

نعلي ز سمند تو مه نو



از حزم تو شد زمين گرانبار

و از عزم تو شد فلك سبك رو



حزمت بزمين كه اين چنين باش

عزمت به فلك كه آن چنان رو



اي چاكر در گه تو قيصر

و اي بنده در گه تو خسرو



جان بر لب و لب بجان رسيده

و اين كارد به استخوان رسيده



شمشير تو در غلاف تا كي

گيتي به تو در خلاف تا كي



اين ذلت و انكسار تا چند

و اين محنت و اعتساف تا كي



از دشمن و دوست طعنه تا چند

اين فرقت و اختلاف تا كي



در دين نبي خلاف تا چند

از راه حق انحراف تا كي



از ديده مردم از چه دوري

در مردم ديده عين نوري



.